آدل پُلین مِکارسکی Adèle Pauline Mekarski مشهور به پل مینک Paule Minck (1839-1901):
آدل پُلین لهستانی الصل است، پدرش از نجبای لهستان بود که در حوادث ۱۸۳۰ در لهستان در جنبش انقلابی حضور داشت، متعاقب سرکوب انقلاب به فرانسه پناهنده شد و در آنجا با دختر خانوادهای بازیگر ازدواج کرد.
در سال ۱۸۶۱ در جریان دومین انقلاب لهستان، پل مینک همراه برادرش ژول و یک معلم زبان فرانسه لهستانی راهی لهستان میشود و در آنجا با او ازدواج میکند. دو سال بعد به پاریس بازمیگردد و اولین فرزند خود را به دنیا میآورد. در سال ۱۸۶۷ از همسرش جدا میشود و برای گذران زندگی، به تدریس زبان میپردازد و از مهارت خود در هنر سوزنزنی هم بهرهمیبرد. دو سال بعد دوباره با همسر سابقش ازدواج میکند.
پل مینک که خیلی زود جذب ایدههای جمهوریخواهانه شده، مقاله مینویسد و در جلسات بحث و گفتگو شرکت میکند. مقاله «پشهها و عنکبوت» نوشتة اوست علیه ناپلئون سوم که مانند عنکبوت مردم را اسیر کرده. در ابتدای ۱۸۶۸، به انترناسیونال اول میپیوندد، و متونی را امضا میکند که در آنها فمینیسم و سوسیالیسم عمیقاً به یکدیگر آغشتهاند. او سخنگوی جلسات عمومی میشود و انجمن برادری کارگران زن را بنا مینهد، که تشکلی است متأثر از اصول متقابل پرودن. در دوران کمون پاریس پل مینک با حرارت از حقوق سیاسی زنان دفاع میکند. کمونارها و مبارزین کمون از خستگیناپذیری و انرژی خاص او در سخنرانی و بیان اعتقاداتش نقلقولهای جالبی آوردهاند. برای مثال گوستاو لوفرانسه در مورد او مینویسد:
«در میان زنانی که معمولاً در جلسات رشتة سخن را به دست میگیرند، بیش از همه شهروند پل مینک به چشم میآید، زنی کوتهقامت و مو مشکی با زبانی تند و گزنده و بیانی پرانرژی. صدایش اندکی زیر است اما سهل و روان سخن میگوید. بیشتر از اینکه با مخالفینش بحث کند، آنها را دست میاندازد، به نظر نمیرسد که تا الآن ایدههایی کاملاً قاطع روی برداشتهای متنوعی که سوسیالیستها را متفرق میکنند داشته باشد. اما او در اشاعه نظراتش خستگیناپذیر است. بنا به موقعیت معلم زبان یا دوزنده است، گفته میشود که همانقدر در گلدوزی تبحر دارد که در تدریس».
در هنگام حملة پروس به فرانسه، به دفاع از شهر اوسِر میپردازد و در حالی که دختر دومش و مدارک مهمی همراه اوست از خط پروسیها میگذرد، اما دخترش از این مخاطره جان سالم به در نمیبرد. به خاطر اینکار به او مدال افتخار میدهند اما او مدال را نمیپذیرد. در ماه اکتبر در نشریه آزادی قلم میزند و بیهوده تلاش میکند که تظاهرات یا فعالیتی در شهر شکل گیرد.
و هنگام برپایی کمون، حضور پل مینک در عرصه سیاسی-اجتماعی غیر قابل تردید است. او در کمیتة حقوق زنان مشارکت میکند و در بحثهای باشگاه کلیسای سنسولپیس فعال است: کمیتهای تأسیس میکند که جلسات آن در کلیسای نتردام دُلاکروا برگزار میشود [کمونار(د)ها از کلیساها نه به عنوان مکان مذهبی بلکه به عنوان مکانی برای برگزاری جلسات بحث و گفتوگو، استفاده میکردند] و مدرسهای در سنپییر در محلهی مُنمرتر میگشاید. برای جلب توجه ایالات و شهرستانها به حقانیت کمون، مبارزِ خستگیناپذیر، پل مینک، چهارگوشه کشور را میپیماید.
زمانیکه مشت سرکوب بر سر پایتخت فرود میآید، پل مینک در پاریس حضور ندارد. او با مخفی شدن در یک واگن سوخت موفق میشود به ژنو بگریزد و در آنجا پناهنده شود. با وجود دشواری در گذران زندگیْ دست از مبارزه نمیکشد و به خاطر فعالیتهایش در ژنو اعتباری به هم میزند. در زمان تبعید درمییابد که همسرش در جریان سرکوب کمون کشته شده است.
بعد از عفو عمومی به پاریس بازمیگردد و فعالیتش را از سرمیگیرد. [سازمان] عفوِ مجازات اعلام میکند که «پل مینک چنین القاء میکند که گویا در تمام میتنگها در سرتاسر فرانسه حاضر است». در ۱۸۸۱ مینک برای شرکت در یک جلسه در حمایت از نهیلیست روس به یک ماه زندان محکوم میشود. به عنوان لهستانی و در آن زمان روس، از فرانسه اخراج میشود، با ازدواج با ماکسیم نِگرو کارگر ساختمانی آنارشیست، از اخراج از فرانسه نجات مییابد، و بدین صورت دو دختری که در دوران تبعید به دنیا آورده نیز دارای اوراق هویت میشوند. به همراه خانودهاش به مونپلیه نقل مکان میکند و صاحب دو فرزند پسر میشود که یکی از آنها خیلی زود میمیرد.
پل مینک به فرا-ماسونری میپیوندد و همچنین عضو فعال حزب کارگری فرانسه POF به رهبری ژول گد است. در نوامبر ۱۸۸۰ در کنگرة لواَور که در آن انشعاب بین میانهروها و انقلابیون به وقوع میپیوندد شرکت دارد. جلسات دو گروه، گروه میانهروی فرانکلن و گروه اتحاد احساسی l’Union lyrique در دو سالن جداگانه برگزار شد. پل مینک که نمایندة «زنان کارگر متحد ولانس» را نمایندگی میکرد از حقوق زن نزد انقلابیون دفاع میکرد و در سالن اتحاد احساسی حضور داشت. اما میانهروها قطعنامهای که پل مینک ارائه کرده بود را پذیرفتند. در این قطعنامه از «شورش شهری تمام و کمال و یکسان برای همگان اعم از زن و مرد» دفاع شده بود. در سپتامبر ۱۸۸۲ او به همراه همسرش در ششمین کنگرة POF که در سن-اتین برگزار شد شرکت داشتند. پل مینک که به عنوان نماینده حاضر شده بود به طور بینتیجه کوشید که بین جریان گدیست و هواداران پل بروس آشتی برقرار کند. در ۱۸۸۴ در کنگرة دیگر POF در روبکس شرکت داشت و سال بعد به همراه ژول گد در مارسی کنفرانسهایی در اعتراض به استعمارگری فرانسه به راه انداختند. در این سالها در نشریه سوسیالیست ارگان رسمی حزب قلم میزد و بین ۱۸۸۱ تا ۱۸۸۳ برای حزب فعالیت میکرد. در ۱۸۸۲ و ۱۸۸۳ سردبیر اولین نشریه سوسیالیستی ایالت پیرنه با عنوان سوسیالست پیرنه-شرقی شد. در ۱۸۹۲ تنها در میان ۱۳۱ نمایندهای که برای شرکت در دهمین کنگرة POF در مارسِی جمع شده بودند تنها نمایندة زن بود. سال بعد به پاریس بازمیگردد و به عضویت کمیتة انقلابی مرکزی بلانکیست به رهبری ادوار وَیان درمیآید. بعد از اقامتش در پاریس، در دو تئاتر اجتماعی به نامهای به چنگ که میافتد؟ و نان شرم بازی میکند. در ۱۸۹۷ برای اولین شمارة نشریه فمینیستی فلاخن تحقیقی در مورد شرایط روزمرة زنان تهیه میکند اما این تحقیق هرگز چاپ نمیشود، ولی همچنان در کتابخانه شهرداری پنجم نگهداری میشود. در حدود ۱۹۰۰ یکی از سه زنی عضو شورای مدیریت سندیکای روزنامهنگاران سوسیالیست است. پل مینک خستگیناپذیر سرانجام در ۲۸ ماه آوریل ۱۹۰۱ بدرود حیات میگوید.
در ۱۸۸۴ پل مینک ششمین فرزندش را به دنیا میآورد. در شهرداری، کارمند دولت از نامی که مادر میخواهد بر فرزندش بگذارد بهت زده میشود؛ پل مینک میخواهد فرزند خود را چنین بنامد: اسپارتاکوس-بلانکی-انقلاب! چرا باید پل مینک در این نامگذاری تردید به خرج دهد؟ مگر همو نیست که اعلام میکند: «ببینید! شکوفه و گلها میرویند و نسلی که در راه است قصری باشکوه خواهد ساخت؛ فرزندان ما غرق در خوشبختی خواهند شد، آینده از آن آنان است!» چه در پاریس و چه در شهرستانها، این مبارز انقلابی خستگیناپذیر در سراسر عمر خود پیکاری ماندگار به پیش برده است، با این امید که روزی برابریِ جنسی محقق شود و سوسیالیسم به پیروزی برسد. لوئیز میشل در خاطراتش در مورد پل منیک با بیانی شعرگونه مینویسد: «مواظب جهان قدیم باش! آن روز که زنان بگویند “دیگر کافی است!”، هیچ چیز رها نخواهند کرد؛ در جانشان نیرویی دمیدن گرفته، دیگر تنخسته و فرسوده نیستند. حواست به زنان باشد! آن هنگام که زنانی همچون پل مینک اروپا را درمینوردند، در حالیکه پرچم آزادی را به اهتزاز در آوردهاند…»
برگرفته از مقالهای با عنوان پل مینک(1839-1901) زن، فمینیست و سوسیالیست پرشور منتشر شده در این سایت:
http://maitron-en-ligne.univ-paris1.fr/spip.php?article24873