جنبش کارگری هلند از بدو ظهورش با نام فردیناند دُملا نیووِنهُیس Ferdinand Domela Nieuwenhuis عجین شده است. او در سال ۱۸۴۶ در آمستردام به دنیا آمد، در جوانی به تحصیل در رشتة الاهیات لوتری پرداخت و مانند پدرش کشیش پروتستان شد. اما کم کم اعتقاد خود را از دست داد و در ۱۸۷۹ به ایدههای سوسیالیستی جذب شد و رخت کشیشی را از تن درآورد. و شروع کرد به مبارزه برای کسب حق رأی همگانی و نیز حق ایجاد سندیکاها. در همان سال نشریهای به نام حق برای همه Recht voor Allen راه انداخت که بعداً به ارگان SDB حزب سوسیال-دموکرات هلند بدل شد؛ فعالیت او در این دوران معطوف بود به پخش تراکت در کارخانهها و سربازخانهها، تعلیم آموزههای مارکسیستی به پرولتاریا، و شرکت در تظاهرات و میتینگها علیه جنگ و کلیسا، سلطنت مطلقه، مصرف الکل و بیعدالتی طبقاتی. طولی نکشید که جنبش کارگری تازه متولدشدهٔ هلند مورد سرکوب واقع شد. در ۱۸۸۶ نیوونهیس بازداشت و به تحمل یک سال زندان محکوم شد. این اولین بار در هلند بود که پلیس مسلح حق داشت که در جلسات عمومی حاضر شود و حضار را پراکنده و سخنگویان را بازداشت کند.
نیوونهیس که خود را شاگرد مارکس و انگلس میدانست، برای مدت زیادی به طور کتبی با تئوریسینهای «سوسیالیسم علمی» تماس داشت. مارکس و انگلس که با علاقه رشد جنبش سوسیالیستی در هلند را دنبال میکردند برخوردی محتاطانه به برداشتهای انقلابیگری بلافصل نیوونهیس داشتند.
اهمیت نیوونهیس در هلند محدود به فعالیت ترویجی و سازمان دادن طبقهٔ کارگر نبود. او اولین کسی بود که سرمایه مارکس را به صورت نسخهای خلاصهشده منتشر کرد. با این وجود نمیتوان او را مارکسیست دانست. نوشتههای بیشمار او گلچینی بود از انسانگرایی اجتماعی و اخلاق مذهبی که با خداناباوری و «اندیشهٔ آزاد» درآمیخته بود. در واقع نیوونهیس در بین طبقهٔ کارگر هلند به یک پیامبر میمانست؛ طبقهٔ نوباوهای که تحت تأثیر عمیق مسیحیت و ایدههای اتوپیایی و آخرزمانی بود. نیوونهیس نماد ظهور آرام و مبهم پرولتاریایی رشدنیافته بود که به شدت به روحیهٔ مذهبی آغشته بود.
با این وجود، نیوونهویس در سالهای ۱۸۸۰ در درون SDB (اتحاد سوسیال دموکرات) -که در ۱۸۸۴ به حزب سوسیال-دموکرات تغییر نام داد- فرد اصلی حزب سوسیالیست بود. درست مثل سوسیال-دموکراتهای آلمان او هم به درستیِ تاکتیک پارلمانی به عنوان تریبون انقلابی برای جنبش کارگری باور داشت. حزب در بین کارگران «با دستان پینهبسته» از محبوبیت بالایی برخوردار بود، و نزدیک به ۹۰ درصد اعضایش را پرولترها تشکیل میدادند، به علاوه، در بین خرده دهقانان شمال کشور هم جایگاه مهمی داشت. نیوونهیس در ۱۸۸۸ از طرف خرده-دهقانان فریسلاند انتخاب شد و تا ۱۸۹۱ به عنوان نماینده انجام وظیفه کرد. در مدت سه سال فعالیتش در پارلمان به یک سوسیال-دموکرات شناخته تبدیل شد، مخصوصاً به خاطر رفرمهای مهمی که پیشنهاد کرد: تأمین اجتماعی، استقلال مستعمرات، حذف مقرری به خاطر خون، ممنوعیت کار کودکان، مبارزه علیه بیکاری، حذف کلیساهای پروتستان کالوانیست و دولت، ملی کردن زمینها و غیره. موفقیت تبلیغات SDB در محیطهای کارگری آنچنان بود که حزب به سرعت در ۱۸۹۳ شش هزار عضو جذب کرد. اما نیووِنهُیس در ۱۸۹۱ کنش پارلمانتاریستی را به دور افکند و اینچنین تنها رهبر سوسیال-دموکرات در بطن انترناسیونال دوم (که در سال ۱۸۸۹ تأسیس شده بود) تبدیل شد به منتقد سرسخت پارلمانتاریسم. این رد پارلمانتاریسم او را به طرزی ملموس به مواضع آنارشیستی نزدیک ساخت.
دلیل این تحول به رشد مبارزات طبقاتی چه ازلحاظ آماری و چه از لحاظ «ناشکیبایی انقلابی» در بطن جنبش کارگری سازمانیافته در سالهای ۱۹۸۰ بازمیگردد. تحت فشار یک بحران ادواری شدید که موجب گسترش بیکاری شد، آشوب بیشتر کشورهای اروپایی را در برگرفت. در هلند کارگران دائماً با پلیس درگیر میشدند، اوباش تحت حمایت پلیس به دفاتر SDB حمله میکردند. در چنین فضایی که امید به «مبارزهٔ نهایی» را دامن میزد، نیوونهُیس و مبارزین SDB شروع کردند به تردید کردن در مورد تاکیتک پارلمانی؛ تاکتیکی که به نظر آنها در تناقض با مبارزهٔ انقلابی بود. این تردید در مورد پارلمانتاریسم مختص حزب نبود. سالهای ۱۸۹۰ اپوزیسیون آنارکو-سندیکالیست و اپوزیسیون درون سوسیال-دموکراسی بینالمللی رشد کرد، که با هرگونه فعالیت انتخاباتی و پارلمانی به مثابه اپورتونیسم سر مخالفت داشت. برای مثال میتوان از «جوانها» در آلمان (Jungen) یاد کرد که سرمشق گروههای دیگری در بلژیک، سوئد، دانمارک شدند.
نیووِنهُیس و «جوانها» بر این بودند دوران تاریخیای که در آن به سر میبردند به طور بلافصل انقلابی است پس طرفدار ایدهٔ «کنش مستقیم» بودند؛ این تحلیل خواه ناخواه آنان را در مقابل کسانی قرار میداد که میپنداشتند که یک چرخهٔ جدید رشد سرمایهداری گشوده شده است که مستلزم فعالیت سازماندهیشدهٔ پرولتاریا در سندیکاها و احزاب پارلمانی است و از این رو به رفرمیسم تمایل داشتند. در آن زمان گرایش رادیکال در حزب توفق بیشتری داشت و حتی رهبر رفرمیسم آتی حزب، تروئلسترا Troelstra (1860-1930)، موافق اعمال خشونت بود، از همین رو دولت در ۱۸۹۴ فعالیت حزب را غیرقانونی اعلام کرد. با این وجود، رادیکالیسم SDB و نیوونهیس که بیشتر در حرف بود تا در عمل موجب انزوای حزب در میان جنبش سوسیال-دموکرات بینالمللی شد.
در انترناسیونال دوم، نیوونهیس بیش از پیش به تبلیغ ایدههای آنارشیستی مانند «اعتصاب عمومی» میپرداخت. در ۱۸۹۱ از ضرورت اعتصاب عمومی کارگران کشورهای جنگطلب در صورت وقوع جنگ دفاع کرد. طرح او به نفع طرح ویلهلم لیبکنشت پدر کارل لیبکنشت کنار گذاشته شد. طرح لیبکنشت صرفاً به ریشههای سرمایهدارانهٔ نظامیگری اشاره میکرد بدون اینکه هیچ راهی برای مبارزه علیه آن ارائه کند.
اعتصاب عمومی از نظر دملا نیوونهیس شاهراه انقلاب بود. در ۱۸۹۳ در کنگرهٔ زوریخ پیشنهادش مبنی بر عمومی کارگران که به اعتصاب نظامی و حتی به اعتصاب زنان پیوند میخورد، به روشنی تعلقش را به ایدههای آنارشیستی نشان میداد. در این کنگره طرحی تصویب شد که برمبنای آن احزاب سوسیال-دموکرات میبایست از رأی به اعتبارات جنگی امتناع و برای خلع سلاح کشورهای متبوعشان مبارزه میکردند. در همین کنگره به رسمیت شناختن «ضرورت تشکل کارگری و کنش سیاسی» از طرف تمام سازمانهای عضو انترناسیونال (احزاب، سندیکاها و انجمنها) اجباری شد. همین مسألهٔ شرکت در انتخابات به مثابه کنش سیاسی بود که موجب انشعاب در SDB شد.
در ۱۸۹۳ در کنگرهٔ گرونینگ حزب نیوونهیس طرحی پیشنهاد میکند که بر اساس آن میباید تمام فعالیتهای انتخاباتی بدون قید و شرط کنار گذاشته شوند. این طرح با اکثریت ضعیفی، ۴۷ رأی موافق در برای ۴۰ مخالف و ۱۴ رأی ممتنع پذیرفته میشود. مخالفین این طرح که در رأس آنها فرانک فاندرگوسFrank van der Goes (1859-1939) و تروئلسترا قرار داشتند تحت حمایت سوسیال-دموکراتهای آلمان از حزب جدا شدند و حزب کارگری سوسیال-دموکرات SDAP را بر مبنای برنامه سوسیال-دموکراسی آلمان تأسیس کردند. اما SDB هم بعد از انشعاب تغییر رویه داد و چیزی نگذشت که اقلیت موافق تاکتیک انتخاباتی به اکثریت تبدیل شدند و در ۱۸۹۷ حزب کارگری اصلی با ۲۰۰۰ عضو برای شرکت در پارلمان کاندیدا معرفی کرد. این یک گسست از بینش آنارشیستی محسوب میشد و موجبات جدایی نیوونهیس و یارانش را از SDB ، حزبی که سه سال بعد تصمیم به انحلال خود گرفت، فراهم کرد.
به هر حال رفتن نیوونهیس از حزب اتفاقی نبود؛ یک سال قبل از جدایی از حزب، در ۱۸۹۶، زمانی که انترناسیونال تصمیم به اخراج آنارشیستها گرفت نیوونهیس با خشم کنگرهٔ لندن انترناسیونال را ترک کرد. جدایی او از حزب حاصل چندانی به بار نیاورد؛ به همراه کریستیان کرنلیسن Christian Cornelissen (1864-1943) یکی از تئوریسینهای آتی سندیکالیسم انقلابی، روزنامه De Vrije Socialist (سوسیالیست لیبرتر) را ایجاد کرد و یک تشکل به نام فدراسیون سوسیالیستهای لیبرتر (Federatie van vrije socialisten) ایجاد کرد که عمر کوتاهی داشت. با شکلگرفتن یک جنبش سوسیالیستی در هلند، نقش دست اول آنارشیسم در مبارزات سیاسی به پایان خودش نزدیک میشد و آنارشیسم هلندی تقریباً به طور انحصاری به یک نیروی سندیکالیست تبدیل شد که البته در مبارزات اقتصادی نفوذ بسیاری داشت.
اینکه نیوونهیس به سمت آنارشیسم رفت چیزی از نقش حائز اهمیت او در سازماندهندگی جنبش کارگری تازه متولد شده در هلند نمیکاهد. او زمانی که آنارشیستها و مارکسیستها میتوانستند در یک سازمان کنار هم مبارزه کنند، قطعاً چهرة شاخص جنبش کارگری بینالمللی بود. و بعد از جداییاش از جنبش سوسیالیستی سازمانیافته، به جنبش کارگری وفادار ماند و این وفاداری را با شرکت در اعتصابات بزرگ کارگری و جنبش علیه سرمایه اثبات کرد. او در عین حال علیه تهدید جنگ، در مقام یک صلحطلب و ضدنظامیگری انقلابی ظاهر شد، بدون اینکه فعالیت انقلابیاش را فدای صلحطلبی بکند. برخلاف برخی افراد برجستة آنارشیست مانند کروپتکین Kropotkine ، کورنلیسن Cornelissen، ژان گراو Jean Grave که از در حمایت جنگ امپریالیستی درآمدند در طولی جنگ جهانی اول، دملا نیوونهیس به ایدههای انترناسیونالیستی وفادار باقی ماند. عجیب نیست که در مراسم خاکسپاریاش در نوامبر ۱۹۱۹، بالغ ۱۰۰۰۰۰ کارگر در آمستردام شرکت داشتند. انتر ناسیونال سوم به طور رسمی روتگرس Rutgers یکی از رهبران حزب کمونیست هلند و عضو کمیتهٔ اجرایی انترناسیونال را به عنوان نماینده به مراسم خاکسپاری او فرستاد.
برخی نیوونهیس را به خاطر نقد زودهنگامش از پارلمانتاریسم و طرفداریاش از کنش مستقیم پرولتاریا پدر «شوراگرایی» هلندی میدانند. گورتر Gorter یکی از اعضای برجستهٔ حزب KAPD در سالهای ۱۹۲۰ به نحوی روشن و خلاصهوار موضع چپ کمونیست را در برابر نیوونهیس بیان میکند: «در یک دورهٔ تحول که در آن زمان تازه در هلند آغاز شده بود، او در پی انقلاب فوری بود. او در طول تمام زندگیاش به آنارشیسم انقلابی وفادار ماند، انقلاب روس را مشاهده و درک کرده بود و آن را تحسین میکرد. تفاوت ما مارکسیستهای انقلابی و او در این است که ما به دنبال روشهایی انقلابی در یک دورهٔ انقلابی هستیم در حالی که او به صورت زودرس انقلابی بود». بدین ترتیب، به نظر چپهای رادیکال بین عمل انقلابی نیوونهیس و دوران تاریخیای که او در آن به سر میبرد یک فاصله، یک ناهمخوانی وجود داشت؛ او انقلابیِ دورانی غیرانقلابی بود. بر عکسِ آنچه او میپنداشت سرمایه رو به خاموشی نمیرفت بلکه تازه رشدش در ابعادی جدید آغاز شده بود. از نظر مارکسیستها چنین دورانی نه کنشهایی انقلابی که فعالیتهای رفرمیستی میطلبید.
به هر حال، نیوونهیس برای جریانات آنارشیست و شوراگرا به نماد مخالفت با اپورتونیسم زادهٔ پارلمانتاریسم بدل شد. نقد برندهٔ او بر سوسیال-دموکراسی و انترناسیونال دوم به یکی از منابع اصلی نقد اپورتونیسم تبدیل شد و در همان جهتی میرفت که نقد انگس بر اپورتونیسم در حزب سوسیال-دموکرات آلمان (رجوع شود به نقد انگلس بر برنامه ارفورت).
نیوونهیس در کتابش «سوسیالیسم در خطر» که در ۱۸۹۷ به فرانسه منتشر شد، برخی از نقایص حاد سوسیال-دموکراسی را برمیشمرد؛ نقایصی که بعد از ۱۸۹۵ در تئوریهای رویزیونیستی فلمارVollmar و برنشتین Bernstein نسج گرفته بودند. نقدهای او را میتوان چنین خلاصه کرد: -نفوذ عناصر خرده-بورژوا در حزب که ماهیت پرولتری حزب را به خطر انداخته و درآغوش گرفتن ایدئولوژی بورژوازی، مخصوصاً شرکت در انتخابات ترجمان آن است. – تئوری «سوسیالیسم دولتی» با تعریف انقلاب به مثابه تصاحب سادهٔ دولت سرمایهداری از راه رفرم توسط جنبش کارگری، هدف انقلابی را خالی از محتوا میکند: «سوسیال-دموکراتها صرفاً رفرمیستهایی هستند که میخواهند جامعهٔ فعلی را بر مبنای سوسیالیسم دولتی تغییر دهند». بنابراین او نتیجه میگیرد که جنبش کارگری باید مبارزه برای کسب رفرم را رها کند، چراکه «تمام رفرمها صرفاً به تقویت وضع موجود کمک میکنند». نیوونهیس علناً سوسیال-دموکراسی به عنوان جریانی «بورژوا» معرفی کرد. و معتقد بود که «پیروزی سوسیال-دموکراسی شکست سوسیالیسم خواهد بود». این نظر نه تنها آنارشیستها بلکه برخی جریانات «شوراگرا» را از لحاظ نظری تغذیه کرد؛ برخی جریانات «شوراگراها» این نظر را بسط دادند، به نظر آنها «سوسیال-دموکراسی باید به عنوان قاطعترین جریان در درون بخش پیشرفتهٔ بورژوازی در نظر گرفته شود» و «در واقعیت سوسیال-دموکراسی به یک حزب رفرمیست بورژوا بدل نشده، او از همان اول چنین بوده است».
در کنار تمام نقدهای پیشگویانهٔ نیوونهیس بر سوسیال-دموکراسی باید بر وجود یک گرایش مذهبی در بینش او صحه گذاشت. در ابتدای شکلگیری جنبش کارگری هلند یک گرایش آنارشیستی مذهبی بسیار قوی درآن وجود داشت که از نظرات ضدنظامیگری و صلحطلبانه تغذیه میشد و تا جنگ جهانی اول هم ادامه یافت. نیوونهیس معرف این گرایش بود، او با رد اصل «قهر طبقاتی» برای کسب قدرت توسط پرولتاریا و برقراری «دیکتاتوری پرولتاریا» به صورت قطعی از مارکسیسم که، خودش از کسانی بود که در اشاعهاش در هلند سهیم بود، برید، و صلحطلبی تولستوی مدل سیاسی او شد: «آنارشیستهای کمونیست خواهان الغای اتوریتهٔ سیاسی، یعنی اتوریتهٔ دولتی هستند، چراکه آنها اینکه صرفاً یک طبقه یا یک فرد بر دیگر طبقات یا یک فرد دیگر مسلط باشد را رد میکنند. تولستوی این مسأله را آنچنان واضح بیان کرده که دیگر نمیتوان چیزی به سخنانش افزود».
برگرفته از کتاب «چپ کمونیست آلمانی-هلندی: از خاستگاه تا ۱۹۶۸»، نوشتة فلیپ بورینه، ۱۹۶۸.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟