تجمع بزرگ چارتیستها در ۱۰ آوریل ۱۸۴۸ در محله کِنینگتون در جنوب لندن برای تدارک دومین طومار که در آن بیش از ۲۰ هزار نفر حضور داشتند.
اگر جنبش کنوها جنبشی نحیف و کوچک بود و به سرعت و با خشونت در نطفه خفه شد و صدایش تنها بعد از لت و پار شدنش به گوش پاریس رسید، اما جنبش چارتیسم اولین جنبش کارگری در تاریخ است که آوازهاش مرزهای انگلستان را درنوردید و وسعت و عمقی پیدا کرد و حتی مارکس و انگلس هم با دیدة تحسین به آن مینگریستند و گاه از آن به عنوان سرمشق جنبش کارگری و نمونة «حزب»ی که طبقة کارگر میباید داشته باشد یاد میکردند. برای فهمیدن اهمیت تعیین کنندة چارتیسم و محتوای آن که در عین حال طرحوارة شکل آتی جنبش کارگری است، باید به یاد داشت که در انگلستان تا دههها بعد از پیدایش اولین کارخانههای صنعتی مدرن خبری از جنبش خاص «طبقة» کارگر نبود؛ برای صحبت از جنبش «طبقة کارگر» باید تا اوایل دهة سی قرن نوزدهم صبر کرد. چارتیسم اولین جنبش خاصاً کارگری است که اهدافی سیاسی تعقیب میکند. چارتیسم در واقع، بیان سیاسی طبقة کارگر بالنده بود و وحدت کارگران در هر صنف و شاخه را به نمایش میگذاشت. چارتیستها اولین گروهی بودند که راه رسیدن به سوسیالیسم را از طریق دموکراسی میدیدند. چارتیسم آشکارا تحت تأثیر ایدههای رادیکالیسم بود؛ از این رو نمیتوان به هیچ عنوان آن را صرفاً محصول یک بحران اقتصادی و فلاکت زندگی کارگران دانست؛ چراکه برای مثال در ۱۸۲۵، یک بحران عمیق اقتصادی سرتاسر انگلستان را فرامیگیرد، اما در این زمان کارگران هنوز سیاهی لشکر بورژوازی بودند و بین رادیکالهای دموکرات و جنبش بورژوازی تمایزی قائل نمیشدند، اما بعد از اینکه بورژوازی در ۱۸۳۲ به کسب حق رأی نائل گشت و حجت بر کارگران تمام شد که صفشان از صف بورژوازی جداست، ایدههای رادیکالیسم (میراث انقلاب کبیر فرانسه) را از آن خود کردند تا مسیری را که تا کنون پشت سر بورژوازی طی کرده بودند، اکنون به تنهایی تا به آخر بپیمایند. برای درک تأثیر رادیکالها بر جنبش چارتیسم کافی است نگاهی به تاریخ سیاسی انگلستان انداخت تا متوجه شد که شش بند تشکلدهندة منشورْ برنامه رادیکالیسم بوده است که نیم قرن پیش از بروز جنش چارتیستی تدوین شده بود.
واژة رادیکال در ۱۷۷۶ با جزوۀ جان کارترایت « انتخاب خود را برگزین» وارد فرهنگ سیاسی انگلستان میشود. در این جزوه کارترایت خواستار برقراری حق رأی همگانی است، با این توضیح که تمام انسانها حق دارند که نماینده داشته باشند پس تمام شهروندان بالای ۱۸ سال باید حق رأی داشته باشند و فردیت و نه مالکیت باید معیار حق رأی باشد. او به دنبال صندوق آرای مخفی، پارلمانهای سالانه و انتخابات در یک روز، و مناطق انتخاباتی که شمار مساوی از افراد را دربگیرند، است. یعنی در مجموع چهار ماده از شش مادة در برنامه چارتیستها بیش از پنجاه سال پیش در ذهن رادیکالها وجود داشته! یکی دیگر از عواملی که رادیکالها را متشکل کرد، انقلاب فرانسه بود؛ رادیکالها با تقلید از کلوبهای ژاکوبن، کلوبهایی درست کردند که ساختار کهنة سیاسی مخصوصاً سیستم انتخاباتی را مورد انتقاد قرار میداد. از این رو میتوان گفت که منشور مردم بقایای آرزوی به بارننشستة عصر روشنگری و انقلاب فرانسه است.
تقریباً در تمام طول قرن نوزدهم تا تصویب حق رأی برای مالکین و طبقة بورژوا، رادیکالها از نارضایتی عمومی زحمتکشان و گرانی زندگی و بیکاری برای پیشبردن خواست خود استفاده میکردند؛ برای مثال در اوت ۱۸۱۹ چند روز پیش از کشتار وحشیانة «پترلو»، در منچستر در تظاهراتی با نمایش نشانههای فرانسوی، در کنار شعار «پارلمان سالانه و رأی همگانی»، شعار دیگری به چشم میخورد : «یا نمایندگی برابر یا مرگ». به این صورت میبینیم که خواست زحمتکشان، رهایی و نان، با خواست حق رأی که بورژواهای رادیکال آن را نمایندگی میکردند با هم عجین بودهاند و تا اوایل دهة سی این هر دو در یک جهت و با هم گام برمیداشتند. اما هرچه به تحقق لایحة حق رأی نزدیک میشویم، تمایزات و تعارضات میان این دو پررنگتر میشود تا جایی که در اوج مبارزه برای به دست آوردن حق رأی و یکسال پیش از تصویب آن، در ژوئیه ۱۸۳۱ روزنامه «مدافع مرد فقیر» تماماً به این پروژه اصلاحی حمله میکند و مینویسد : «ما نهایتاً لازم نمیدانیم که به برشمردن دلایل بیشماری که در محکومیت این لایحه وجود دارد، ادامه دهیم. یاران و برادران، به خاطر داشته باشید که شما و تنها شما تمام ثروت واقعی کشور را تولید میکنید؛ به خاطر داشته باشید که شما صرفاً از یک بخش بسیار کوچک از آنچه در واقعیت تولید میکنید، بهره میبرید» در ادامه سخت به طبقة بورژوا میتازد و به کارگران هشدار میدهد که آنچه برای «عقابان حکومت» و «کرکسان کلیسا» یک خوراک ساده بوده است، برای «کلاغان شرور طبقة بورژوا» یک شیرینی لذید است. بله «مردار طبقة کارگر» برای طبقة بورژوا خوراک لذیذی است که آن را «با اشتها میخورد و حتی به استخوان آن هم رحم نمیکند». پس میبینیم که در اثنای همین مبارزه برای لایحة حق رأی، افرادی از طبقة کارگر متوجه جدایی منافع طبقة کارگر و طبقة بورژوا بودهاند و در همین حول و حوش است که در تکاپوی ایجاد صف جداگانة طبقة کارگر هستند. شش-هفت سال بعد از اینکه لایحة حق رأی مالکان تصویب میشود، منشوری توسط جمعی از «روشنفکران» طبقة کارگر که برخی خود کارگر و برخی هم از طبقات بالا بودند، نوشته میشود مبنی بر اصلاح در سیستم انتخاباتی که شعار آن حق رأی همگانی است که به کارگران هم امکان بدهد مانند سایرین اجازه انتخاب شدن و انتخاب کردن داشته باشند. «چارت» یا «منشور» مردم میشود بیان خواست مبارزة طبقة کارگر انگستان و کارگران و زحمتکشان حول آن متحد میشوند.
اما جنبش چارتیسم علیرغم وسعت و عمق خود بدون تحقق اهدافش، بعد از بیش از یک دهه تلاشِ بینتیجه، به اضمحلال گرایید. با این حال خواست اصلی جنبش که عبارت بود از کسب حق رأی در ۱۸۶۷ با امضای ملکه جامة عمل به خود پوشید.
Le Chartisme (1831-1848), Aurore du mouvement ouvrier, Dolléans Edourd, Les nuits rouges, 2003, première édition : Floury, Paris, 1912-1913.
Le chartisme : aux origines du mouvement ouvrier britannique (1838-1858), Malcolm Chase, Paris : Publications de la Sorbonne, 2013, cop 2013.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟