قانون ضد-سوسیالیستی یک سری از متونی قضایی است که در امپراطوری آلمان در سال ۱۸۷۸ علیه سوسیالیستها وضع شد. این قانون ابتدا برای مدت دو سال در نظر گرفته شده بود، اما چندین بار تجدید شد. در ۱۸۷۸ دو ترور ناکام علیه شخص امپراطور توسط دو آنارشیست Max Hödel در ۱۱ مه وKarl Edouard Nobiling در ۲ ژوئن انجام شد. بیسمارک صدراعظم وقت از این موقعیت بهره برد تا جنبش سوسیالیستی را خاموش کند. او در ماه لایحه ممنوعیت احزاب سوسیالیست را ارائه کرد اما این لایحه با اکثریت آراء رد شد. یکی از مخالفین این قانون فردی بود به نام اوژن ریشتر از حزب «ترقیخواه»: «آقای وزیر میتواند بگوید که «امکانات [مقابله با سوسیالیستها] کافی نیستند، برای مبارزه علیه تحرکات به چیز بیشتری نیاز است»؛ اما آقایان، زمانی که شما حق سخن گفتن را از یک حزب میستانید، در عین حال مبارزه، حداقل مبارزه به صورت مؤثر، علیه آن حزب را هم ناممکن میکنید. این کار قطعاً آن حزب را فلج میکند، با این وجود، ما باید به این فکر کنیم که تنها از راه متقاعد کردن میتوان جلوی پیشرفت این جنبش را گرفت. هر کاری غیر از این، زحمت بیفایده است. این جنبش نمیتواند از بین برود مگر با استفاده از همان روشهایی که خودش برای پیشرفت استفاده میکند، طرق دیگر به این هدف خود نمیرسند.»
سرانجام بعد از بحثهای بسیار در اکتبر همان سال این قانون به تصویب رسید. مطابق این قانون تمام سازمانهای سوسیالیست و حزب سوسیال-دموکرات غیرقانونی اعلام شدند و فعالیتشان ممنوع گشت. در نتیجه، تمام تجمعات و جلسات و نوشتجات سوسیال-دموکراتها همچنین سندیکاهای وابسته به سوسیال-دموکراسی قدغن شدند. تخطی از این قانون با مجازات پرداخت جریمه و حبس روبهرو بود، به همین خاطر بسیاری از افراد سیاسی سوسیالیست برای فرار از این قانون خاک آلمان را ترک کردند، در بین آنان کلارا زتکین ۲۰ ساله نیز بود.
با این حال، سوسیال-دموکراتها میتوانستند به طور فردی و به عنوان کاندیدای مستقل در انتخابات شرکت بجویند؛ بدین صورت گروه پارلمانی سوسیال-دموکرات در رایشتاگ به حیات خود ادامه میداد. ویلهلم لیبکنشت، آگوست ببل، ویلهلم هازنکلور و ویلهلم هاسمان از ۱۸۷۴ در راییشتاگ کرسی داشتند و SAP را نمایندگی میکرند.
در این فاصله حزب بخش چپ خود را با اخراج عناصر آنارشیست مثل یوهان موست و هاسمان، تصفیه کرد. لیبکنشت در جلسة ۱۷ مارس ۱۸۷۹ در دفاع از قانونگرایی سوسیال-دموکراسی در رایشتاگ میگوید: «معلوم است که ما به قانون گردن مینهیم، برای اینکه حزب ما قطعاً یک حزب مدافع رفرم به معنای جدی کلمه است و نه یک حزب انقلابی خشن –چیزی که به هر حال بیمعنی است. من به صورت رسمی این موضوع را رد میکنم که تلاشهای ما مترصد براندازی قهرآمیز نظم حاکم، دولت و جامعه باشد.» و در ۱۷ فوریة ۱۸۸۰ میگوید: «ما به این نظر که ما را حزب انقلابی میخواند اعتراض میکنیم. مشارکت حزب ما در انتخابات برعکس، عملی است که نشان میدهد که سوسیال-دموکراسی یک حزب انقلابی نیست (…)». در پی سخنان لیبکنشت، موست از لندن در روزنامه خود آزادی Freiheit که تا پیش از این ارگان سوسیال-دموکراسی بود، با خشونت به سوسیالیستهای پارلمانتر تازید. مارکس برای اینکه خود را از نقدهای موست نسبت به حزب سوسیال-دموکرات کنار بکشد، در سپتامبر ۱۸۷۹ به سورگه مینویسد: «ما از دست موست عصبانی نیستیم به این خاطر که آزادی زیادی انقلابی است، سرزنش ما نسبت به او برای این است که محتوای انقلابی ندارد و کاری جز سخنسرایی انقلابی نیست. ما او را سرزنش نمیکنیم که رهبران حزب آلمان را نقد کرده، بلکه سرزنشمان به این خاطر است که او به دنبال آبروریزی در ملاء عموم است، به جای اینکه آنچه را فکر میکند از راه نوشتاری، یعنی نامههای گسترده، با افراد در میان بگذارد».
انگلس هم نگرانیاش را نسبت به اثرات این قانون بر حزب ابراز میکند؛ در ۲۰ اوت ۱۸۷۹ به مارکس مینویسد که هنگام ملاقات هیرش به او گفته: «مشخصاً حالا که (به لطف ممنوعیتی که توسط بیسمارک برای حزب در تعقیب فعالیتهای انقلابیاش وضع شده) تمام عناصر فاسد و خودبین بدون هیچ زحمتی میتوانند نقش اصلی را در حزب اشغال کنند، اکنون بیش از گذشته، زمان آن است که سیاست سازش و فقدان صراحت را رها کنیم و از مجادله و آبروریزی، در صورت لزوم، نهراسیم. حزبی که ترجیح میدهد که تحت تأثیر اولین احمقی که از راه رسیده (کایزر برای مثال) قرار بگیرد تا به صورت عمومی او را افشا کند، فقط باید تمام این بند و بساط را جمع کند.»
با وجود قانون ضد-سوسیالیستی کاندیداهای سوسیالیست با آراء قابل ملاحظهای انتخاب میشدند. تعداد آرای آنان مدام افزایش مییافت. سوسیالیستها ۳۱۱۹۶۱ رأی در ۱۸۸۱، ۵۴۹۹۹۰ رأی در ۱۸۴۴ و ۷۶۳۱۲۸ رأی در ۱۸۸۶، و ۱۴۲۷۰۰ رأی در ۱۸۹۰ به دست آوردند. انتخابات آخرْ حزب را به اولین حزب امپراطوری تبدیل کرد. گروه پارلمانی سوسیال-دموکرات یک سال قبل تقاضای لغو قانون ضد-سوسیالیستی را ارائه کردند و در همان سال سوسیالیستها انترناسیونال کارگری را در پاریس ایجاد کردند که در کنگرة تأسیسی آن که در ۱۴ تا ۲۰ ژوئیه از ۴۰۰ نماینده از ۲۰ دولت مختلف، ۸۵ آلمانی از جمله لیبکنشت، ببل و برنشتاین و زتکین حضور داشتند. یکی از دلایل استعفای بیسمارک را شکست در مهار جنبش سوسیالیستی و پیروزی سوسیالیستها در آخرین انتخابات میدانند؛ به هر حال، تلاشهای او برای ابدی کردن قانون ضد-سوسیالیستی یا تقویت آن بیحاصل بود. این قانون در نهایت در ۲۵ ژانویه ۱۸۹۰ ملغا شد. درست است که نفوذ روبهرشد SAP حفظ و ادامة قانون ضد-سوسیالیستی را غیرممکن میکرد، اما این تنها دلیل ملغا کردن این قانون نبود؛ هفت سال قبل از الغای این قانون، انگلس در خشونت و مسألة دهقانی نوشته بود: «مجموع انساندوستان لیبرال یک چنین احترامی برای ما قائلاند که همگی یک صدا فریاد بزنند: بله، اگر سوسیال-دموکراتها میخواستند در بستر قانونی قرار بگیرند و انقلاب را تکفیر کنند، در این حال ما خواهان الغای فوری قانون ضد-سوسیالیستی میشدیم».
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟