ماری ویکتورین مَلانفان در سال ۱۸۳۸ در خانوادهای با سابقهٔ طولانی مبارزاتی متولد شد. پدرش کفّاش بود و از ایدههای جمهوریخواهانه و فراماسونی حمایت میکرد. ویکتورین که در جریان انقلابِ ناکام ۱۸۴۸ ده ساله بود بعد از دیدن قتل عام و آشوب آن روزها یک سال بیمار میشود. پدرش بعد از کودتای ۱۸۵۱ به بلژیک پناهنده میشود.
در سال ۱۸۶۱ با کفّاشی به نام شارل ژان روشی ازدواج میکند و همراه با او در پاریس و در اورلئان در گروههای مبارز سوسیالیستی شرکت میکند. ویکتورین از اولین زنان فرانسوی است که به بینالملل اول کارگران میپیوندد. در سال ۱۸۶۲ در پاریس به عنوان کارگر چرخکار چکمهساز مشغول به کار میشود. در ۱۸۶۷ ویکتورین و ژان تلاش میکنند یک نانوایی تعاونی در محله لاشاپل پاریس ایجاد کنند. ویکتورین به کمک مادرش دو پسر خود و پسر یکی از همسایگانش را که تحت سرپرستی آنهاست، بزرگ میکند. دو فرزند او به فاصلهٔ چند سال میمیرند؛ آلبر چهار ساله در ۱۸۶۸ و گابریل چهارده ساله در مارس ۱۸۷۱.
ویکتورین در طول محاصرهٔ پاریس توسط ارتش پروس، مسئول تدارک غذا در محلهٔ بورژوانشین هفتم بود. و در هنگام کمون به همراه همسرش در ۲۰ مارس ۱۸۷۱، به جبههٔ نبرد برای دفاع از جمهوری میپیوندد و مسئول تدارک غذای «مدافعین جمهوری» میشود. او همچنین به عنوان پرستار به مجروحین جنگ رسیدگی میکند و در روزنامه رسمی کمون ۱۷ مه از او به خاطر «شجاعتی که در پی نبرد آتش و بشریت، در مراقبت از مجروحان در روزهای ۲۹ و ۳۰ آوریل از خود نشان داده» قدردانی شد. در طول هفتهٔ خونین (۲۱-۲۸ مه ۱۸۷۱) در باریکاردها جنگید، سپس به طور غیابی محاکمه و به جرم آتش زدن خزانهداری به مرگ محکوم شد. مادرش به اشتباه او را در بین اجساد تیربارانشده شناسایی کرد. او از جمله زنانی است که برای شیطانی جلوه دادنشان، آنها را آتشافروز [این صفت تحقیرآمیز در زبان فرانسه معادل است با زنان جنایتکار و خرابکار، گاهی نیز برای توصیف فمینیستها و زنانی که از عقیدهٔ سیاسی خود دفاع میکنند، بهکار میرود] خطاب میکردند. ویکتورین به مدت یک سال پنهانی در پاریس زندگی میکند، سرانجام به کمک یارانش موفق میشود به سوئیس بگریزد. اما بخت با همسرش یار نبود، ژان دستگیر میشود. ویکتورین در مدت اقامت کوتاهش در ژنو در جلسات انترناسیونالیستها شرکت کرده و سپس برای یافتن کار به مجارستان میرود و به عنوان معلم سرخانه استخدام میشود. سپس در ۱۸۷۴ به ژنو باز میگردد و ژان که از زندان آزاد شده به او میپیوندد. در آنجا به همراه افرادی مانند الیزه روکلو و پل بروس و آندرئا کوستا در جلسات فدراسیون ژوراسین و آنارشیستها شرکت میکند. در تاریخ نامعلومی، احتمالاً بعد از عفو عمومی، به پاریس بازمیگردد. او به عضویت گروهی درمیآید که نشریهٔ آنارشیستیِ انقلابِ اجتماعی را منتشر میکنند. در ۱۸۸۱ بهعنوان نمایندهٔ پاریس در کنگرهٔ بینالمللی آنارشیستهای لندن شرکت میکند و همانجا با گوستاو بروُشه آشنا میشود و بعداً در سال ۱۸۸۷ بعد از مرگ همسر اولش در ۱۸۸۴، با او ازدواج میکند. آنها ۵ یتیم بهجا مانده از کمون را به فرزندخواندگی میپذیرند. در همین سالها در روزنامه فریاد خلق و در روزنامههای آنارشیستی لیون، مبارزه و درفش سیاه قلم میزند. در ۱۸۹۰ به همراه لوئیز میشل مدرسهٔ آزاد [و لائیکی] تأسیس میکنند. دو سال بعد در لوزان ساکن میشود و در آنجا به همراه همسرش یک کتابفروشی و سپس یک خوابگاه برای افراد جوان میگشاید. سال ۱۹۰۹ خاطراتش را از مبارزات خود در پایان امپراطوری دوم و دوران کمون، با عنوان «خاطرات یک مردهٔ زنده» منتشر میکند. از ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۹ با نشریهٔ آنارشیستی لوزان فدراسیون آزاد همکاری دارد. ویکتورین بروشه در ۴ نوامبر ۱۹۲۱ در لوزان سوئیس بدرود حیات میگوید.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟