در سالهای ۱۹۱۸-۱۹۱۹ طنین انقلاب روسیه در اغلب کشورهای اروپایی مخصوصاً در آلمان به گوش میرسید. امّا خیزش انقلابی کارگران آلمان با خشونت توسط سوسیال-دموکراسی سرکوب شد. اگر امروز شورش اسپارتاکیست در برلین شناخته شده است، اما کمتر کسی است که از سایر خیزشهای انقلابی چیزی شنیده باشد. یکی از رادیکالترینِ این خیزشها، جمهوری شورایی بایرن (به آلمانی Bayerische Räterepublik) است.
در ۷ نوامبر ۱۹۱۸، در هنگام یک تظاهرات برای صلح که توسط حزب سوسیال-دموکرات آلمان برگزار شده بود، روزنامهنگار ضد جنگ به نام کورت آیسنر Kurt Eisner که عضو حزب سوسیالیست مستقل آلمان بود و به تازگی از زندان آزاد شده بود بر کرسی خطابه رفته و جمعیت را به اشغال سربازخانهها و در دست گرفتن کنترل شهر تهیج میکند. به همراه جمعی از هوادارانش ساختمان را بدون مقاومت اشغال میکنند. شاه، لویی سوم و خانوادهاش میگریزند. ۸ نوامبر یک شورایی از سربازان و کارگران قدرت را به آینسر واگذار میکنند. با موافقت اعضای شورا او «جمهوری سوسیالیستی بایرن» را اعلام میکند. آینسر اطمینان میدهد که قصد ندارد که اقداماتی از نوع کمونیستی انجام دهد، با این حال این مانع از آن نیست که ناسیونالیستها او را همچون یک افراطی «سرخ» در نظر نگیرند و از او که مبارز ضد جنگ و یهودی است انزجار نداشته باشند. در زمان زمامداری او، اوضاع اقتصادی آشفته است، حکومت توان تأمین نیازهای مردم را ندارد، حمل و نقل عمومی از کار افتاده است، دهقانان بایرنی که اکثریتشان محافظهگرا هستند و از حوادث مونیخ شوکه شدهاند از توزیع محصولاتشان سر باز میزنند، بینظمی بر مونیخ حاکم شده و کارگران به محض اینکه آیسنرو در انظار عمومی ظاهر میشود او را هو میکنند. روز ۱۲ ژانویه انتخابات قوه مقننه برگزار شد؛ نتیجه شکستی خفتبار برای حزب مستقلها و حکومت آیسنر بود. حزب سوسیال-دموکرات اکثریت آرای لانتاگ را به دست میآورد.
روز ۲۱ فوریه ۱۹۱۹ در حالی که کورت آیسنر عازم لاندتاگ است توسط یک آریستوکرات ناسیونالیست هوادار گروه ضدیهود به قتل میرسد؛ قتل او بیفایده بود چراکه در جیب آینسر یک چرکنویس از نامه استعفایش را یافتند. مرگ آیسنر به سرعت جو مونیخ را آشوبزده میکند: یک کمونیست به حریف اصلی او که عضو حزب سیوسیال-دموکرات است تیراندازی کرده و او را به شدت زخمی میکند. فردای آن روز جلسة عمومی شوراهای مونیخیها برگزار میشود و یک «شورای مرکزی جمهوری بایرن» برمیگزیند که متشکل است از نمایندگان حزب سوسیال-دموکرات(SPD)، حزب سوسیالیستهای مستقل (USPD) و حزب کمونیست (KAD) و شوراهای دهقانی و در رأس آن یک سوسیال-دموکرات چپ ارنست نیکیش Ernst Niekisch قرار میگیرد. در ابتدای ماه مارس بعد از چند هفته خلاء قدرت مرکزی، شورای مرکزی دوباره قدرت سیاسی را به لانتاگ واگذار میکند اما او از ترس خشونتهای تازه کارهایش را معلق کرد. در ۱۷ مارس پارلمان بدون رأیگیری یک حکومت ائتلافی به ریاست یوهانس هُوفمان Johannes Hoffmann سوسیال-دموکرات منصوب میکند که او هم در برقراری نظم و بهبود اوضاع موفقیتی به دست نمیآورد. و همین موضوع بورژوازی را نگران میکند و کارگران را مصمم به شورش.
در وضعیتی آشفته و در غیاب یک قدرت مرکزی کارا، شوراهای کارگران و سربازان مسلح شدند. در ابتدای آوریل جمهوری شورایی مجارستان به عناصر رادیکال جانی تازه داد. در ۳ آوریل در جلسة شورای آوسبورگ برای اولین بار طرح یک جمهوری شورایی مطرح شد.
سوسیال-دموکراتهای مستقل و یک بخش از وزرای هوفمان که تنها راه برون رفت از بحران حکومتی را در کانالیزه کردن جنبش میدیدند، با ایجاد شوراها موافقت کردند. در جریان یک جلسة مخفی وزرای سوسیال-دموکرات به کمونیستها و به مستقلها پیشنهاد شد که به حکومت وارد شوند. کمونیستها همکاری با سوسیال-دموکراتها را نپذیرفتند. مستقلها نیز این پیشنهاد را رد کردند و اعلام کردند که حکومت فعلی ترکیبی مصنوعی است که بدون مشارکت توده خلق شده.
در شب ۶ آوریل شورای مرکزی مونیخ برگزار شد که در آن نیکیش و آنارشیستهایی مانند اریش موسَم Erich Mühsam و گوستاو لاندَور Gustav Landauer حضور داشتند. این شورا ایدة برپایی جمهوری شورایی را پیگرفت و اعلامیهای با امضای ارنست نیکیش صادر شد مبنی بر انحلال لانتاگ Landtag، «ارگان عقیم عصر سپریشدة سرمایهداری بورژوای» و برکناری هوفمان و اینچنین «جمهوری شورایی بایرن» رسماً تأسیس شد. انست تولِرErnst Toller یک شاعر و نمایشنامهنویس ۲۵ ساله ریاست حکومت انقلابی را برعهده گرفت، حکومتی که ائتلافی ناهمگون بود متشکل از مستقلها و آنارشیستها و حتی یک وزیر سوسیالیست. با اینکه همگی کم و بیش خود را سوسیالیست میخواندند، امّا حکومت چهرهای آنارشیستی داشت. در طی تلگرامی به لنین، او را از اتحاد پرولتاریای بایرن با خبر کردند. حزب کمونیستْ حکومت جدید را به رسمیت نشناخت و کمونیستها شروع کردند به تبلیغ در کارخانهها برای یک حکومت «سویتیک» واقعی.
در عرض چند روز این حکومت تولر که اعضایش به هیچ وجه آمادگی اداره کردن اوضاع را نداشتند، با اخذ تصمیمات نامعقول و بیجا بر بیثباتی خود میافزود.
هوفمان که در آن زمان به بامبرگ گریخته بود بیکار ننشست؛ در ۱۳ آوریل گروهانی از داوطلبین را به سوی مونیخ فرستاد، امّا با مقاومت «ارتش سرخ» بایرن مواجه و مجبور به عقب نشینی شد. این نبرد ۱۱ – ۱۲ کشته به جای گذاشت. همان شب کمونیستها به سرکردگی اوژن لوینه Eugen Leviné و ماکس لوینMax Levien دو یهودی روس تصمیم گرفتند بر حکومت «آنارشیستی» تولر پایان نهاده و قدرت را در مونیخ در دست بگیرند و بدین ترتیب دومین فاز جمهوری شورایی بایرن را افتتاح کنند. تولر و لاندور نیز قدرت جدید را به رسمیت شناختند. گرچه این کار آنان بدون مشورت با مرکزیت حزب کمونیست آلمان بود امّا با تشویق لنین همراه بود. روز ۲۷ آوریل لنین شخصاً در طی تلگرامی از لوین میپرسد آیا آنها شروع به ملی کردن بانکها گروگان گرفتن از میان بورژوازی کردهاند یا نه؟
در بایرن که ایالتی مجموعاً محافظهکار و دهقانی بود کمونیستها از حمایت اندکی در میان جمعیت شهری برخوردار بودند و همین موضوع موقعیتش را به شدت ضعیف میساخت. حزب کمونیست یک کمیسیون نظامی، یک کمیسیون برای خلع سلاح ضد-انقلابیون، یک کمیتة تبلیغات، یک کمیسیون اقتصادی و یک کمیسیون حمل و نقل ایجاد کردند. بانکها بلوکه و روزنامههای بورژا ممنوع شدند. خدمات تلفن و تلگراف به شدت تحت کنترل درآمد. حکومت جدید به رهبری اوژن لُوینه در امور سیاسی و اقتصادی حکومت بولشویک را سرمشق خود قرار داد. سیاست «ترور سرخ» و «ضد-انقلابیون» واقعی یا فرضی بازداشت میشدند و لوینه به پیروی از آموزههای لنین شروع کرد به بازداشت اعضای آریستوکراسی و بورژوازی سرمایهدار. کمونیستها «ارتش سرخ» ساختارمندی ایجاد کردند که بخش زیادی از کارگران بیکار را در صفوف خود جای میداد و اندکی بعد تقریباً به بیست هزار نفر رسید. حکومت کمونیستی اعلام میداشت که قصد دارد که تیر کمان انقلاب بلشویکی در اروپا باشد و برای این کار لازم است که کارگران آموزش نظامی ببینند و تملک فردی سلاح ممنوع است و مجازات مرگ در پی دارد.
هوفمان بار دیگر حمله را از سرگرفت و اینبار از شبهنظامیان ضد کمونیست (به آلمانی Freikorps) ووُرتِمبرگ به عنوان نیروی کمکی ارتش رسمی استمداد طلبید. تعداد نفرات سوسیال-دموکراتها بالغ بر سی و پنچ هزار نفر میشد که به سلاح سنگین مسلح بودند. در مونیخ جو رعب و وحشت حاکم شد و شهر به خاطر یک اعتصاب عمومی فلج شده بود. خدمات عمومی از کار افتاده بود و به خاطر غیبت یک قدرت مرکزی کارا مونیخ طعمة ناامنی و غارت شده بود. در ۲۳ آوریل با تحریک گوستاو نوسکه Gustav Noske حمله آغاز شد. شبهنظامیان شهر مونیخ را بلوکه و اعلام کردند که هر فردی را که با اسلحه ببیند درجا اعدام میکنند. و شوراهای کارگری که از این شرایط به وحشت افتاده بودند علیه حکومت جمهوری شورایی که در آن هنگام تمام اتوریتة مرکزی و اخلاقیاش از بین رفته بود، رأی بیاعتمادی دادند. در حالی که وحشت بر اوضاع مستولی بود یک واحد از ارتش سرخ بایرن ده گروگان را اعدام کرد.
اعدام گروگانها بر خشم شبهنظامیان افزود؛ انتقام از جمهوری شورایی به حمام خون تبدیل شد. در اول مه ارتش سفید وارد مونیخ شد. از این لحظه به بعد ترور سفید بر اوضاع حاکم بود. ۲ مه سربازانْ گوستاو لاندور را گرفتند و او را آنقدر زدند تا مرد و سپس جسد او را چند روز همانجا رها کردند که بپوسد. روز ۳ مه دیگر مقاومتی در شهر نبود و جمهوری شورایی بایرن به صورت قطعی سرکوب شد. بر اساس اطلاعات رسمی بین یکم تا هشتم مه ۵۷۷ یا ۶۰۶ نفر کشته شدند که فقط ۳۸ نفرشان از اعضای حکومت سوسیال-دموکرات و ۳۳۵ نفرشان مردم عادی بودند، ۱۸۴ نفر تیرباران و ۲۲۰۹ نفر به خاطر مشارکتشان در جنبش شورایی محکوم به حبس و تبعید شدند. ماکس لوین موفق به فرار شد (او در ۱۹۳۷ در روسیه در طی پروسههای استالینی اعدام میشود) اما اوژن لوینه بازداشت و به جرم خیانت به مرگ محکوم و روز ۵ ژوئن به جوخه اعدام سپرده شد. ارنست تولر، اریش موسم و ارنست نیکیش (سرانجام به یکی از نمایندگان اصلی جریان ناسیونال-بولشویک تبدیل میشود) نیز به زندان محکوم میشوند.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟