هرمان گورتر شاعر هلندی و یکی از تئوریسینهای کمونیسم شورایی، در نوامبر ۱۸۶۴ در هلند به دنیا آمد و در ۱۹۲۷ در بلژیک از دنیا رفت.
گورتر فرزند یک کشیش پروتستان بود که بعد از تحصیل در رشتهٔ زبانهای باستانی و کسب مدرک دکترا در سال ۱۸۹۱ در همین رشته به تدریس زبان لاتین و یونانی در دبیرستان مشغول شد. او اشعار بسیار زیادی با رگههای امپرسیونیست سروده است و یکی از پیشگامان جنبش رنسانس در سالهای ۱۸۸۰ به شمار میآید و به همین دلیل از او به عنوان یکی چهرههای شاخص و مؤثر در ادبیات هلندی یاد میکنند. در ۱۸۸۹ شعری به نام [ماه] می با ۴۰۰۰ بیت میسراید که مورد تحسین ادیبان قرار میگیرد. پس از آن مجموعه شعری با نام ابیات میسراید که در آن به نحو احسن احساسگرایی را به نمایش میگذارد. او در این اشعار سعی کرده به دور از تکلفهای زبانی، درونیترین احساسات بشری را بیان کند. بخشی از از این اشعار به ماندگارترین اشعار عاشقانه در تمام ادبیات هلندی بدل شدند.
او همزمان به فلسفه علاقهٔ بسیاری نشان میداد و آثاری از اسپنوزا و کانت و مارکس و دیتسگن را به زبان هلندی برگرداند. این مبارز مارکسیست در کنار آنتون پانهکوک، تأثیر قابل ملاحظهای، مخصوصاً بعد از جنگ جهانی اول، بر جنبش کارگری در در آلمان گذاشت و پیش از آن، یکی از چهرههای پیشگام چپ سوسیالیستی هلند به شمار میآمد. بیشک نام گورتر با جنبش کمونیسم شورایی پیوند خورده است.
گورتر در جوانی با عضویت در حزب لیبرال و رفرمیست وارد عرصهٔ سیاست میشود، اما به تدریج به خاطر نقدهای ادبی به جنبش سوسیالیستی میپیوندد؛ بعد از تأسیس مجلهٔ De Nieuwe Gid(راهنمای نو) در ۱۸۸۵ در این مجله قلم میزند. این راهنمای نو که مجلهای است ضدکنفورمیسم و هدف خود را آزادی ادبیات و جامعه از محافظهکاری تعریف میکند، چهرههای شاخص ادبیات و روشنفکری هلند را گرد هم آورده. در اثنای بحث و گفتگو پیرامون وظیفهٔ هنر، یا هنر برای هنر است که نگرش و طرز فکر گورتر از طریق واندرگوس تغییر میکند. در واقع نسل گورتر تحت آموزشهای واندرگوس به کمونیسم و مارکسیسم گرایش پیدا کرد.
گورتر سپس در ۱۸۹۳ با منابع مالی خود روزنامهای با عنوان De Nieuwe Tijd (عصر نو) و با همکاری هنریته رولاند-هولست تأسیس میکند. عصر نو تا ۱۹۲۱ به عنوان ارگان رسمی جریانِ مارکسیستِ چپ به حیات خود ادامه میدهد. در ضمن این روزنامه در ۱۸۹۶ به روزنامه حزب سوسیال-دموکرات هلند SDAP بدل میشود که از عصر نوی کائوتسکی الهام میگیرد.
گورتر در ۱۸۹۰ به عضویت لیگ سوسیال-دموکرات (SDB) Sociaaldemocratische Bond درمیآید که تحت رهبری نیوونهیوس است. گورتر در این لیگ نمایندهٔ جریان اپوزیسیون است و میخواهد به هر قیمت از طریق انشعاب یک حزب سوسیال-دموکرات از دل SDB بیرون بیاورد.
سرانجام در ۱۸۹۳ گروه اقلیت به رهبری ترولسترا از لیگ SDB انشعاب کرده و یک سال بعد، در ۱۸۹۴حزب سوسیال-دموکرات هلند SDAP را به صورت رسمی تأسیس میکند. گورتر با شور و شوق فراوان در ۱۸۹۷ به عضویت آن در میآید. او که فعالانه در امور حزب اعم از کنشهای سندیکایی و انتخاباتی، اعتصابات و پخش اعلامیه شرکت میکند. در ۱۸۹۹ بخش Bussum را تأسیس میکند و به ریاست آن انتخاب میشود. او یک سخنران عالی و یک مبلغ پرکار است و برای کارگران ریسندگی شهر Twente کلاسهایی در مورد مارکسیسم برگزار میکند. گورتر در اشاعهٔ مارکسیسم در هلند بسیار کوشا بود و علاوه بر جلد اول کاپیتال، دولت و انقلاب لنین و بسیاری از آثار و مقالات کائوتسکی را به زبان هلندی برگرداند. با این وجود نمیتوان گورتر را یک «کمونیست حرفهای» نامید، چراکه گهگاه از صحنهٔ سیاست کناره میگرفت و به فعالیتهای ادبی خود میپرداخت و به همین خاطر از شرکت در بسیاری از کنگرهها بازمیماند.
با این همه نمیتوان از نقش او در حیات سیاسی درونی حزب نیز نقش غافل شد: گورتر در بحث در مورد رویزیونیسم شرکت فعال دارد و با آن مبارزه میکند و او از حامیان سرسخت اعتصاب تودهای است. این مخالفتها با جریان اصلی حاکم بر حزب به رهبری ترولسترا باعث میشود او و یارانش در ۱۹۰۷ مجلهای با نام تریبون De Tribune تأسیس کنند تا در آنجا مواضع رادیکال خود را پیش ببرند. مخالفت رادیکال با رویزیونسیم حاکم بر حزب آنها را ایزوله کرده و نهایتاً در ۱۹۰۹منجر به اخراج آنها از حزب میشود. گورتر به همراهی پانهکوک و دیگران در همان سال، بعد از اخراج از حزب سوسیال-دموکرات هلند، حزبی تأسیس میکنند با نام حزب سوسیال-دموکرات SDP که هیچ وقت به یک حزب تودهای تبدیل نمیشود.
گورتر درست مثل لنین، لوکزامبورگ و پانهکوک، در نوشتهای در مورد انترناسیونال دوم و حمایتش از جنگ، بر این باور بود که آنچه جنگ را ممکن کرد خیانت احزابی بود که «از ایدههای سوسیالیستی روی برگرداندند». از نظر گورتر برخوردهای رفرمیستی انترناسیونال دوم بود که به بورژوازی شهامت طرح جنگ را داد. او در مورد کنگرهٔ بال در ۱۹۱۲ مینویسد: «بورژوازی که به خاطر گندیدگی خاص خود شامهٔ قویای در حس کردن بوی فساد و تلاشی اخلاقی دارد، به ناگاه گامهای این کنگرهٔ انترناسیونال را حس کرد. بورژوازی حس کرد که هیچ جای ترسی از چنین کنگرهای وجود ندارد.» جالب توجه است که حق صحبت کردن از چپ رادیکال هلندی در این کنگره گرفته شده بود.
به نظر گورتر رویزیونیستها و سانتریستهای کائوتسکیست مسؤول شونیسم و ناسیونالیسم تودهها هستند. با این وجود گورتر خیانت انترناسیونال دوم را صرفاً به خیانت رهبران آن فرونمیکاهد. او هم مانند پانهکوک باور داشت که عوامل بسیاری مانند مسائل سازماندهی، تاکتیکها و سیاستهای انترناسیونال و مخصوصاً عدم انجام وظیفهاش در قبال تودهها، یعنی ارتقاي آگاهی طبقاتی تودهها، او را به چنین ورشکستگیای سوق داده است.
جزوهٔ گورتر به عنوان مدل مورد استقبال لنین قرار میگیرد، گورتر در این جزوه به ضرورت ایجاد «انترناسیونال جدیدی» اشاره میکند که چندی بعد لنین بر آن نام «انترناسیونال سوم» مینهد.
شهرت خاص گورتر مخصوصاً به خاطر پاسخی است که به جزوهٔ لنین، «چپروی، یک بیماری کودکی در کمونیسم» میدهد. او در پاسخ به این جزوه که حملهای است به مواضع نظری و عملی جریانات چپ رادیکال در آلمان و انگلستان در جزوهای مینویسد به نام «پاسخ به رفیق لنین؛ نامه سرگشاده به لنین» که در فاصلهٔ اوت-سپتامبر ۱۹۲۰ به صورت چند مقاله در ارگان حزب ک. آ. پ. د. Kommunistische Arbeiter Zeitung و سپس در نوامبر به صورت جزوه انتشار یافت. در این نامه سرگشاده، گورتر با برجسته کردن تفاوتها در مناسبات طبقاتی میان روسیه و اروپای غربی توضیح میدهد که حملات و انتقادت لنین به «چپها» فاقد پایهٔ مادی است و انقلاب در آلمان نمیتواند همان مسیری را برود که انقلاب در روسیه، بلکه ضرورتهای انقلاب در آلمان و در اروپای غربی بایکوت پارلمان و از بین بردن سندیکاهای سنتی را الزامی میکند. او همچنین در این جزوه از برخوردهای فرصتطلبانهٔ انترناسیونال سوم و خود لنین انتقاد میکند و به او هشدار میدهد که با ادامه دادن این سیاستها او از رهبر انقلابی جهانی به رهبری اپورتونیست سقوط خواهد کرد.
در این شرایط، گورتر علیه پذیرش بیست و یک شرط که کنگرهٔ دوم انترناسیونال تعیین کرده، مبارزه میکند و به رغم سفرش به مسکو و صحبت مستقیم با لنین و زینویف در نوامبر ۱۹۲۰، تغییری در اندیشه و عمل بولشویکها صورت نمیگیرد. در پی سیاستهای روسمحورانهٔ کمینترن، سرکوب کرنشتات و غیره، اختلافات بین چپ رادیکال آلمانی-هلندی به نقطهٔ بیبازگشت میرسد و در کنگرهٔ سوم KAPD از انترناسیونال کمونیستی اخراج میشود. گورتر به تمام نیروهای مخالف چپ در درون احزاب کمونیستی پیشنهاد میکند که آنها انترناسیونال جدیدی، انترناسیونال کمونیستی کارگری KAI بنا نهد که در ۱۹۲۲ این کار انجام میشود؛ با تمام تلاشها و مجاهدتهایی که گورتر و دیگران انجام میدهند انترناسیونال کارگری به بار نمینشیند و خیلی زود از بین میرود. گفته میشود که گورتر در ۱۹۲۷ به خاطر سرخوردگی از فضای ضدانقلابی حاکم بر اوضاع به زندگی خود پایان میدهد.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟